شبکه چهار - 13 آبان 1401

سلام بر فرمانده در زنجیر (امام عسکری ع ، رهبر جوان، "ابرقدرت انسانی")

میلاد مبارک امام حسن عسکری ع _ اردوی دانشجویی "طرح ولایت"_ مشهد _ ۱۴۰۰

بسم‌الله الرحمن الرحیم

خدمت برادران و خواهران عزیز سلام عرض می‌کنم و همین‌طور سلام به همه هزاران برادر و خواهری که در این دوره‌های مختلف طرح ولایت در طی این باید گفت 20- 30 سال در جریان بودند فرهنگ باید ارتقاء پیدا کند. ببینید الآن این بچه‌ها خیلی سرود قشنگی خواندند باریک‌الله، باید تشویق هم بشوند. اما در مفاد شعری که راجع به حضرت رضا(ع) خواندند دقت کردید؟ صحبت گنبد طلا بود و پنجره فولاد بود و سقاخانه. خود امام رضا(ع) اصلاً نبود! من صحبت از این بود که من آنجا بیایم و حاجت‌روا بشوم. یعنی یکی ساختمان‌های حرم را دیدیم سابقاً که کبوتر و شمع هم بود که انشاءالله بیایم شمع روشن کنم نذر می‌کنم شمع روشن کنم که این را از کلیساها شمع روشن کردن را یاد گرفته بودند پارچه بستن و دخیل بستن و ریسمان بستن هم از بودایی‌ها یاد گرفته بودند این چیزها که اصلاً در فرهنگ شیعه نیست زیارت هست، توسل هست، شفاعت هست، به معنای حکیمانه و توحیدی نه عوامانه و شرک‌آمیز. و بالاترین سطح توسل، توسل معرفتی است. شما چه زمانی به اهل بیت متوسل شدید؟ وقتی بفهمید که چه می‌گویند؟ همین امام حسن عسگری(ع) چند نفر از شما 5 تا جمله از امام حسن عسگری(ع) می‌دانید و می‌توانید راجع به آن صحبت کنید؟ دست‌تان را بلند کنید 5تا جمله از امام حسن عسگری(ع) بگویید؟ هیچ کس. یک جمله چی؟

ببینید ما شیعه اهل بیت(ع) نیستیم. دوست داریم باشیم ولی نیستیم. امام حسن عسگری(ع)! لباس سیاه می‌پوشیم چراغانی می‌کنیم. ما امام رضا(ع) را برای این که حاجت‌های ما روا کند می‌خواهیم با خودش که کاری نداریم که او چه گفته! هیچی. ذهن ما با گنبد طلا و پنجره فولاد و سقاخانه گره خورده است. علی‌بن‌موسی(ع) کیست و چه می‌گوید؟ حالا من چند روایت از امام حسن عسگری(ع) عرض می‌کنم. ایشان در 29 سالگی شهید شده است پدر بزرگ ایشان امام جواد(ع) 25 ساله شهید شده. امام جواد(ع) و امام عسگری(ع) به سن شماها بودند شهید شدند. و در این سنین شیعه را جلوی ابرقدرت جهان رهبری می‌کردند. رهبری معرفتی، معنوی، اخلاقی، سیاسی، نظامی، معرفتی، در ده جبهه معرفتی مبارزه می‌کردند. امام حسن عسگری(ع) با ده جریان مبارزه فکری و معرفتی می‌کرد. خب ما و شما که شیعه اثنی عشری هم هستیم نمی‌توانیم! ما از این ادای توسل و تظاهر به محبت برویم به سمت توسل و محبت واقعی که اصلاً ما برای چه باید به این‌ها معتقد باشیم؟ مطالعات خودتان را گسترش بدهید و این‌ها را منعکس کنید، توزیع کنید در رسانه‌ها، دانشگاه‌ها، در فضای مجازی. به شکل‌های مختلف این‌ها را توزیع کنید تا خودتان انشاءالله یک مقداری مطالعات دقیق‌تر بشود و انشاءالله 10- 20 سال دیگر خودتان تولید هم بکنید. اهمیت توزیع از تولید اصلاً کمتر نیتس. از جهاتی بیشتر است ما تولیدکننده داشتیم ولی مطالب‌شان به گوش کسی نرسید، گفته شد اما شنیده نشد. شما به شنیده شدن و درست شنیده شدن کمک کنید.

و اما چندتا روایت از امام حسن عسگری(ع) عرض می‌کنم که طرح مطالعات شما باید در راستای این اصول باشد. چون دقیقاً مسئله آن زمان همین مسئله امروز است. بعضی‌ها فکر می‌کنند که، دیدید که می‌گویند زمان ائمه معصوم(ع) آن‌ها معصوم بودند ما که معصوم نیستیم. شرایط عوض شده، آن دوران یک جور دیگری بود الآن عصر بن‌بست است، حیرت است، عصر ضلال است، عصر دوری از معصوم(ع) است هیچی معلوم نیست و... آقا شرایط آن زمان از زمان الآن ما هزار برابر بدتر بود. مشکلات هزار برابر بود الآن ما یکی از بهترین دوره‌های تاریخ شیعه ما تاریخ اسلام هستیم آن زمان خیلی وضع خطرناک بود این کسانی که می‌گویند الآن عصر غیبت است و با آن عصر مقایسه نکنید! الآن خیلی وضع بهتر از آن موقع است. شما امام معصوم دارید پدر ولیّ عصر که تمام عمرش در حبس و حصر است و یک بار نتوانسته جلسه آزادانه با شیعه بگذارد اصلاً ایشان از کودکی، بعضی‌ها می‌گویند تولد ایشان در بازداشتگاه است در کنار پدر امام هادی(ع) بود در همان عسگر پایگاه نظامی. عسگر یعنی لشکرگاه. پایگاه نظامی دشمن، ایشان را از مدینه آوردند که باید پایتخت بیاید توی سامرا. وسط نیروی پلیس، آن‌جا یک اتاق به شما می‌دهیم باید آنجا باشید! می‌گویند اصلاً امام حسن عسگری(ع) آن‌جا متولد شده و مدینه متولد نشده، سامرا متولد شده است یعنی ایشان از تولد تا شهادت کلاً در یک پایگاه و بازداشت بوده است موارد محدودی توانسته از پایگاه بیرون بیاید و با افراد ارتباط داشته باشد اما از همان‌جا امامت کرده است از 22 سالگی که پدر ایشان شهید شده تا 29 سالگی که خودش شهید می‌شود در 7 سال جنبش قرارگاه‌های شیعه را در سطح جهان اسلام رهبری کرده است. چطوری؟ در ده جبهه با ده نوع جنبش‌های شبهه‌ساز و ضد دین یا حتی با انحرافات درون شیعه ایشان مبارزه کرد و به شبهات پاسخ می‌داد و از طریق شاگردان و رابط‌هایی که داشت به بیرون منتقل می‌کرد. آقا آن زمان ائمه(ع) وظیفه داشتند این آیات و روایات الآن وظیفه ما نیست! الآن عصر سختی است! چطور وضع سختی است؟ امام حسن عسگری(ع) می‌فرماید: «مَا مُنِیَ أَحَدٌ مِنْ آبَائِی بِمِثْلِ مَا مُنِیتُ بِهِ..» فشاری که روی پدران من بود ائمه اهل بیت که همه‌شان شهید شدند. تنها مذهبی که همه رهبران آن را کشتند شیعه است بعد بعضی‌ها می‌گویند که تشیّع را سیاسی نکنید! اصلاً شروع شیعه سیاسی است آخرش هم سیاسی است. شروع آن با ولایت امیرالمؤمنین(ع) و بحث سقیفه و غدیر است یعنی بحث حکومت. پایانش امام زمان(عج) یعنی حکومت جهانی، مبارزه با ظلم در سطح جهان، عاشورایش سیاست است. اصلاً اگر امام حسین(ع) بیعت می‌کرد مگر عاشورا اتفاق می‌افتاد؟ تسلیم حکومت نشد. گفت «أیُّنا أحق بالولایه» باید ببینیم ما شایسته ولایت هستیم یا شما؟ این جمله امام حسین(ع) است. دعوا سر ولایت است. ولایت به معنای هم مرجعیت معنوی و هم معرفتی و هم سیاستی وحکومتی است شامل همه این‌هاست. تمام ائمه شما را کشتند یکی از ائمه شما به عمر طبیعی از دنیا نرفته است برای این که همه‌شان سیاسی، رهبر جبهه عدالت و در خط مقدم مبارزه علمی، معنوی و سیاسی و اقتصادی و عدالت بودند. بعد ما هیچی از آن‌ها نمی‌دانیم. از امام حسن عسگری(ع) هیچی نمی‌دانیم آن وقت ایشان می‌گوید فشاری که روی پدران من آمد بی‌نظیر بود باز با فشاری که روی من می‌آید قابل مقایسه نیست. این تعبیر خیلی عجیب است فرمودند هیچ یک از پدران من به اندازه من تحت فشار و کنترل و محدودیت نبودند هیچ کدام. «مُنِیتُ بِهِ مِنْ شَکِّ هَذِهِ اَلْعِصَابَةِ....» همین که پدر من امام هادی شهید شدند – حالا باز ایشان را بعضی‌ها دیده بودند و با ایشان سروکار داشتند قبل از این که بازداشت بشوند و ایشان را از مدینه به سامرا (پایتخت) بیاورند ولی من را که کسی اصلاً ندیده من مدام در حصر و حبس بودم. تقریباً اغلب شیعیان حتی در رهبری من شک داشتند چون من اصلاً خیلی‌هایشان را ندیده بودم. شایعه، تهمت. ایشان می‌گوید به اندازه‌ای که شک در رهبری من شد در رهبری کسی نشد در حالی که از آن‌ها می‌پرسم اگر آن خطی که انبیاء شروع کردند و پدران من جلو آمدند آن خط تمام شد و ته خط رسیدید آن‌جا بن‌بست تاریخ است؟ اگر آن خط ادامه دارد و پدرم- امام هادی- راجع من با شما صحبت کرد چطوری راجع به ادامه رهبری تردید و شک می‌کنید؟ یعنی خط مام شد و این‌جا بن‌بست تاریخ است؟ یا دیگر از این به بعد احتیاجی به رهبری ندارید؟ هرکسی خودش هر کاری می‌خواهد می‌کند؟ می‌خواهم ببینید شرایط چقدر سخت بوده است؟ «شَکِّ هَذِهِ اَلْعِصَابَةِ فیَ..» با هر کسی حرف می‌زنیم می‌گویند آقا از کجا معلوم؟ چشم حالا ببینیم! «فَإِنْ کَانَ هَذَا اَلْأَمْرُ أَمْراً اِعْتَقَدْتُمُوهُ وَ دِنْتُمْ بِهِ إِلَى وَقْتٍ...» اگر به این مسئله و به این خط و به این مبارزه و به این حرکت معنوی – اخلاقی، معرفتی و سیاسی اعتقاد دارید و این خط را قبول داریم «و دِنْتُمْ بِهِ...» و این را به عنوان دین خودتان و مکتب و مذهب خودتان پذیرفتید «إِلَى وَقْتٍ...» تا یک وقت پذیرفتید یعنی تا چند ماه پیش که پدر من بود «ثُمَّ یَنْقَطِعُ ...» بعد این خط قطع و تمام شد؟ بعد از ایشان چه اتفاقی افتاده که یک عده‌ای‌تان می‌گویید ما دیگر جلوتر نمی‌آییم «ثُمَّ یَنْقَطِعُ فَلِلشَّکِّ مَوْضِعٌ..» اگر این خط تمام و منقطع شده این شک شما جا دارد و معنا دارد اما «وَ إِنْ کَانَ مُتَّصِلاً مَا اِتَّصَلَتْ أُمُورُ اَللَّهِ فَمَا مَعْنَى هَذَا اَلشَّکِّ.» اما اگر امر خدا وامر الهی ادامه دارد معنی این شک چیست؟ بعد می‌فرمایند اگر سؤال دارید می‌توانم شما را متقاعد کنم اما اگر شک‌تان عمدی است و بعضی‌هایتان مرض دارید و می‌خواهید از مسئولیت فرار کنید نمی‌توانم برایتان کاری کنم. معادل فارسی آن چیست؟ اگر کسی خواب باشد می‌شود او را بیدار کرد اما اگر آدم خودش را به خواب زده باشد نمی‌شود او را بیدار کرد. خب ببینید این شرایط این‌قدر سخت است. محمدبن‌حسن می‌گوید به امام حسن عسگری(ع) نامه نوشتم گفتم درست است که هستید در پایگاه هستید اما همه می‌دانند ارتباطات و تشکیلات دارید وضع اقتصادی من به فاجعه رسیده، ایشان از فعالین مبارزه بود گفت کلاً خودم و خانواده‌ام گرسنه‌ایم هرچه پول بوده یا صرف نهضت کردیم یا دیگر نمی‌گذارند پولی چیزی به ما برسد و من به شدت تحت فاضشر هستم. بعد می‌گوید موقعی که این نامه را می‌نوشتم توی دلم خطور کرد، با خودم گفتم عموجان چرا داری یک همچین چیزی به ایشان می‌نویسی؟ ایشان خودش تحت بازداشت و فشار است چرا داری این را می‌نویسی؟ یادت رفته امام صادق(ع) جد ایشان گفته بودند کنار ما بمانید ولو با فقر و فشار و گرسنگی تحمل کنید بهتر از این است که کنار این‌ها، کنار حکومت و دستگاه بروید و شکم‌هایتان را پر کنید. حتی امام صادق به نسل قبل از ما در مبارزه گفته بودند که کنار ما کشته شوید بهتر است تا کنار این‌ها زنده بمانید. بعد می‌گوید این در ذهن من خطور کرد در حالی که داشتم این نامه را برای امام عسگری(ع) می‌نوشتم توی ذهنم آمد با این که امام صادق(ع) این‌ها را گفته باز چرا داری این نامه را می‌نویسی؟ ولی باز نوشتم چون به بن‌بست کامل رسیده بودم. می‌گوید نامه را فرستادم و بعد از چون روز جواب نامه مخفیانه آمد. می‌دانید این نایب نواب خاص سعیدبن‌عثمان خب ایشان روغن‌فروش بود توی کوزه روغن زیر روغن نامه‌ها را جاساز می‌کرد به عنوان این که میوه و روغن برای امام حسن آورده، این نامه‌ها و دستورات ایشان منتقل می‌شد. بعد می‌گوید که جواب ایشان آمد نوشته بودند که بخشی از فشاری که روی شما می‌آید مسئول آن نه خداست نه مبارزه و جهاد، مسئول آن خودتان هستید یعنی گاهی ما خطاهای خودمان را وارد یک معامله غلط تجاری می‌شوید یک پروژه غلطی را شروع می‌کنید در عین حال مثلاً شما متدین و حزب‌اللهی و انقلابی هم هستید یک غلطی هم کنارش می‌کنید یا خطا می‌کنید یا یک مسیر نادرستی را می‌روید یا اشتباه می‌کنید و درست محاسبه نمی‌کنید یا گناه می‌کنید یا خطا. بعد ضربه می‌خورید بعد می‌گویید من این ضربه را بخاطر این که انقلابی بودم خوردم! نه این وسط‌هایش یک کارهای دیگری کردی آن‌ها این مشکلات را برای تو بوجود آورده است. امام حسن(ع) می‌گویند بخشی از این مشکلاتی که می‌گویی به خاطر مبارزه نیست بخاطر مسائلی است که خودت داری خودت را در بعضی از مسائل اصلاح کن. رفتار و روش اقتصادی و اجتماعی تو اشکالاتی دارد آن‌ها را درست کن بله اگر آدم مسیر درست را برود بعد ورشکست بشود اسیر و کشته هم بشود آن ایرادی ندارد اما اگر مسیر درستی می‌روی و وسط‌هایش چهارتا مسیر نادرست می‌روی و ضربه می‌خوری این را که نباید به پای آن بنویسی بگویی ما فدای دین و انقلاب شدیم! نه شما در این مسئله خاص فدای خریت خودت شدی. فدای یک گناهی که کردی ظلمی که کردی شدی. همه چیز را به حساب خدا ننویسید. مثل این که یکی از رفقا گفتم که شهید می‌شوی گفت ما خوب طلبکاریم 30 سال پیش رفتیم جنگ دوتا ترکش خوردیم تا صد سال دیگر اگر بمیریم می‌گوییم این‌ها آثار جنگ است ما اگر جنگ نمی‌رفتیم می‌خواستیم چقدر عمر کنیم؟ ما الآن 50- 60 سال عمرمان است خیلی‌های دیگر که جنگ نرفتند قبل از ما مردند حالا قرار است ما تا 40 سال دیگر هم که مردیم بگوییم این‌ها آثار جنگ بوده است! این را خودش می‌گفت واقعاً هم آثار جنگ بود نه طحال داشت نه هیچی. می‌گفت من توی شکمم هیچ چیز ندارم به جز قلب. بقیه‌اش تو عملیات‌های مختلف کَندند.

حالا مقصود این که، امام عسگری(ع) به او می‌نویسند – حالا این نکته جالب است دقت کنید – می‌فرمایند که نامه را که می‌نوشتی در دل خودت زمزمه‌ای کردی. او این را ننوشتی. در دل با خودت زمزمه‌ای کردی، پچ پچ کردی گفتی مگر نه که فقر و فشار در کنار جبهه حق در کنار اهل بیت(ع) بهتر از سیری و پرخوری در جبهه باطل است؟ ما نور هستیم برای کسانی که دنبال نور باشند «و نورٌ لِمَنِ استَضاءَ بِنا،» کسی که دنبال نور نیست و اصلاً خودش را در تاریکی نمی‌بیند هرچه هم بگوید حسن حسن رضا رضا به نور نمی‌رسد! چون اصلاً نفهمیده که در تاریکی هستی. تو اصلاً نفهمیدی گم شدی. کسی که هنوز نفهمیده گم شده این دنبال راهنما نمی گردد چون تو نفهمیدی که گم شدی. شما چه زمانی دنبال کمک می‌کردی؟ وقتی که می‌فهمی یک مشکلی پیش آمده و گم شدی. و الا اگر احساست این باشد که گم نشدی. ده نفر به شما می‌گویند راه از این طرف است می‌گوید خب به تو چه چه کسی از تو پرسید؟ امام(ع) می‌فرماید: و نورٌ لِمَنِ استَضاءَ بِنا؛ ما نور هستیم اما برای کسانی که دنبال بصیرت و نور باشند نه کسانی که نباشند. «وعِصمَةٌ لِمَنِ اعتَصَمَ بِنا،» ما نگه دارنده و دژ دفاعی هستیم منتهی برای کسانی که دنبال این دژ باشند «مَن أحَبَّنا کانَ مَعَنا فِی السَّنامِ الأَعلى،» هرکس واقعاً با ما باشد نه ادا، هر کس واقعاً ما را دوست داشته باشد عاشق و همفکر ما باشد قلبش با این جبهه باشد او در دنیا و آخرت با ما خواهد بود. «ومَنِ انحَرَفَ عَنّا فَإِلَى النّارِ» هرکس آگاهانه راهش را از ما جدا کند ته آن خط آتش و سقوط و فلاکت است. ایشان می‌گوید این نامه به من رسید وقتی نامه را خواندم بیهوش شدم و غش کردم چون آن چیزی که موقع نوشتن توی دل خودم خطور کرده بود و به هیچ کس هم هیچی نگفته بودم ایشان نامه را که خوانده می‌فهمد و به من می‌گوید آن چیزی که به ذهنت خطور کرد خطور درستی کرد به آن پچ پچی که فطرت تو کرد توجه کن و از کنار آن عبور نکن.

یا یکی از فقهای شیعه در ایران، علی‌بن حسین بابویه قمی، ایشان نامه‌ای به حضرت می‌نویسد که ایشان در بازداشت هستند جواب نامه که می‌آید می‌فرماید یک کلمه برای همه این گزارش‌هایی که دادی جواب همه این‌هاست «علیک بالصبر» مقاومت. می‌فهمم اوضاع خیلی سخت است فشار اقتصادی، زندان، اعدام، تعقیب، تبعید می‌دانم سخت است اما «علیکم بالصبر» هیچ کلید و راه حلی ندارد فقط مقاومت، باید ادامه بدهید و خسته نشوید شک نکنید مأیوس نشوید «وانتظار الفرج» می‌دانید که یک فرج بزرگ اصلی داریم فرج آخرالزمان که نجات کل بشر است فرزند ایشان، اما فرج لزوماً همه جا به معنای آن فرج نیست فرج یعنی هر نوع فرج و پیروزی که در مقاطع مختلف ممکن است پیش بیاید اما آن فرج اصلی بله آن است فرمودند بله منتظر باشید «فاصبر یا شیخی یا اباالحسن» شیخ من صبر کن. چون ایشان پیرمرد بود و امام حسن عسگری(ع) جوان بودند به ایشان می‌گویند شیخ من صبر کن و مقاومت کنید «علی و أمر جمیع شیعتی بالصّبر،» به تمام نیروهای ما و یاران ما و کسانی که به خط اهل بیت(ع) وفادار هستند و دنبال توحید و عدالت هستند به همه‌شان بگویید راهی جز مقاومت و ادامه مسیر وجود ندارد اگر روی‌تان را برگردانید و به مسیر دیگری بروید یا این راه طی شده را برگردید هیچ گشایش و نوری در انتظار شما نخواهد بود.

خب یک مسئله دیگری هم که الآن مسئله است آن موقع هم مسئله بود که سر یک دوراهی گیر می‌کنیم و می‌گوییم آیا این ک می‌گوییم هم عقایدشان توحیدی باشد و از سر استدلال باشد می‌گویند اصول دین تقلیدی نیست احکام، تقلیدی است برای این که هرکس بخواهد بداند کل احکام عملی چطوری است باید برود 20 سال درس بخواند برای همه هم راه باز است زحمتش را می‌کشی برو بسم‌الله. اگر هم رفتی خواندی دیگر لازم نیست از کسی سؤال کنی و تحقیق کنی باید خودت تحقیق کنی ولو همه فقها هم با نظر تو مخالف باشند حرام است تو به نظر کس دیگری عمل کنی واجب است به نظر خودت عمل کنی اگر به روش درست و علمی مسیر را طی کردی. اما چون فرصت نمی‌کنید در این مسائل از متخصص بپرسید همین‌طور که در رشته‌های دیگر از متخصصین دیگر می‌پرسید از پزشک و مهندس و... اما اصول عقاید را گفتند این‌ها تقلیدی نیست. که خدا یکی است، خیلی خب به ما گفتند خدا یکی است انشاءالله که یکی است! قیامت و بهشت و جهنم است، خیلی خب هست! این را هرکس در حدی که می‌تواند باید مطالعه کند تحقیق کند سؤال کند و هرچه استدلالی‌تر کند. این یک اصل اسلامی است. از آن طرف یک واقعیتی است همه که نمی‌توانند همه عقایدشان را استدلالی و بررسی کنند حتی آن‌هایی که یک عمر کار می‌کنند 30- 40 سال در این عرصه کار می‌کنند باز بخشی از عقاید یا اختلافی است یا درست نمی‌تواند قطعی کند و با احتمالات است. پس چی؟ در روایت امام حسن عسگری(ع) هم هست جمع این دوتا این است که از یک طرف، عقاید بدون استدلال و بدون فهم عقیده نیست. شما می‌دانید وقتی ما از این عالم به عوالم بعد می‌رویم چون دنیا یک ایستگاه است و ما بعد از این ایستگاه حرکت می‌کنیم و می‌رویم و ایستگاه‌های بعد در پیشاست. و آن عالم، عالم ابد است و این‌جا خیلی مهم است از جهت سرنوشت‌سازی. آن‌جا خیلی مهم است از جهت مواجه شدن با سرنوشتی که خودمان برای خودمان ساختیم. ما از این عالم با خودمان هیچی نمی‌بریم. عنوان دکتر و مهندس و آیت‌الله محفوظات فقهی، اصولی، شیمی، فیزیک، فلسفه، عرفان، هیچی با خودمان نمی‌بریم، آنها در دنیا به درد می‌خورد به شرط این که مقدمه برای تکامل باشد خودش هدف نباشد جای وسیله و هدف را اشتباه نگیریم اما آنچه که با خودمان از این‌جا می‌بریم نه دوستان‌مان هستند نه فامیل‌هایمان، نه حزب‌مان، نه همکاران‌مان، هیچ کس. نه اعتبار، نه شهرت، هیچی را با خودمان نمی‌بریم حتی این بدن را با خودمان هم نمی‌توانیم ببریم این را هم می‌گذاریم! تنها چیزی که می‌بریم آن خود ماییم که آن عقایدمان است که ما به جهان چگونه نگاه می‌کنیم؟ هستی را چطوری تعریف می‌کنیم؟ دریافت از خداوند معرفت ما به خداوند چقدر است و چطوری است؟ معرفت ما به خودمان، اخلاق ما با ما می‌آید چون اخلاق ما همان واقعیت ما، شخصیت ما و جهت‌گیری‌های وجودی ماست. حتی اعمال ما هم با ما نمی‌آید اعمال ما که در دنیا و عالم طبیعت است در این عالم می‌ماند اما آثار و باطن عمل با ما می‌آید. خب ما با خودمان از این‌جا عقاید و اخلاق و انگیزه‌ها و نیت‌هایمان با ما می‌آید بقیه هیچی با ما نمی‌آید. ما باید این‌ها را این‌جا 40- 50 سال، 60 سال فرصت داریم این‌ها را اصلاح کنیم بعد تا ابد باید با این‌ها سر کنیم این‌قدر دنیا مهم استو. یک کسی پیش پیامبر(ص) آمد و مدام به دنیا فحش می‌داد که ای گور پدر این دنیا! دنیا بیشرف همه را فریب داد و... پیامبر(ص) فرمود: «لاتسبّوا الدنیا» چرا به دنیا فحش می‌دهی؟ گفت آقا دنیا همه را فریب داده است! پیامبر فرمودند کجا فریب داده است؟ این قبرستان‌ها را به شما نشان نمی‌داد؟ شما نمی‌فهمید هر دو سال یک بار یک عده از آشناهای شما می‌روند این‌ها کجا می‌روند؟ این‌ها رفتند یا همه می‌رویم؟ دنیا کجا تو را فریب داده است؟ این قبرستان‌ها را نمی‌بینی؟ بیمارستان‌ها را نمی‌بینی؟ غنی را نمی‌بینی فقیر شد؟ سالم را نمی‌بینی بیمار می‌شود؟ کودک و نوجوان را نمی‌بینی پیر می‌شود؟ پیر و جوان را نمی‌بینی که می‌میرند؟ چرا به دنیا فحش می‌دهی. اگر فحش هم می‌خواهید بدهید به خودتان فحش بدهید «لاتسبّوا الدنیا» چرا به خودتان فحش می‌دهید؟ دنیا کاملاً ‌صادق است و همه چیز جلوی چشم شماست شما خودتان را به آن راه می‌زنید! دنیا دارد همه چیز را به شما می‌گوید شما گوش ندارید و خودتان را به آن راه می‌زنید؟ امام(ع) فرمودند کدام‌تان نمی‌دانید که می‌میرید؟ کدام‌تان نمی‌دانید که بهشت و جهنم هست؟ کدام‌تان نمی‌دانید که چه کاری درست است و چه کاری غلط است؟ و کدام‌هایتان به آنچه می‌دانید عمل می‌کنید؟ این تعبیری که امام حسن عسگری(ع) به آن اشاره می‌کنند. راه حل این است: 1) تا می‌شود استدلالی کنید. 2) همه‌اش نمی‌شود اما آن مقداری که می‌توانید علم اجمالی، استدلالی باشد. بعد سوال می‌کند آقا یک کسی برود کل دیدگاه‌های کفر و الحاد و مکاتب را باید بدانیم بعد با اسلام مقایسه کنیم بعد بفهمیم چی به چی است؟ اگر بتوانی بکنی بله عالی است ولی امکانش نیست نه وقتش هست و نه... شما باید تلاش کنید به یقین هرچه آگاهانه‌تر، یقین معرفتی نه روانی. یقین روانی قطع روانی غیر از قطع معرفتی است، قطع روانی ممکن است جهل مرکب باشد. کفاری هم دارید که قطع روانی دارند یعنی قطع دارند که آن مسیر درست است به لحاظ روانی و روحی. معرفتی باید باشد تا حدی که می‌توانید. آیا با هر چیزی در تماس باشیم؟ نه. اگر شنا بلد هستید... چون بعضی‌ها می‌گویند من می‌خواهم بروم فلان فیلم را ببینم و فلان کتاب را بخوانم خب برو بخوان کسی جلوی تو را نگرفته، منتهی بدان که عالم معرفت هم مثل عالم ماده است. یک کسی روی کشتی است بگوید من می‌خواهم توی اقیانوس شیرجه بروم! خب برو. اما شنا بلد هستی یا نه؟ نه شنا بلد نیستم ولی می‌خواهم. خب می‌خواهی بخواه ولی بعد می‌میری و خفه می‌شوی وگرنه برو راه باز است. من که شنا بلد نیستم حق ندارم توی اقیانوس شیرجه بروم. من باید بروم اول شنا آموزش ببینم بعد از جاهایی که عمق آن کمتر است شروع کنم بیام جلو. این یک سؤال. سؤال دوم این که پس باید با همه دیدگاه‌ها آشنا شد؟ بله حتی‌الامکان. دو) آیا باید بدون مهارت شیرجه زد؟ نه. یک وظیفه علما دارند و شما که در سطح خودتان نسبت به بعضی دیگر علما حساب می‌شوید یک وظیفه دارد و آن این است که خودش را برساند جاهایی که سؤالات بی‌جواب وجود دارد جواب تهیه کند و جواب را منتشر کند و به بقیه برساند. آگاهی. نشر نور. نشر آگاهی کند. آن طرف هم یک وظایفی دارد. شما نمی‌توانی بگویی شنا نکن نمی توانی بگویی آموزش ندیده شنا کن و توی اقیانوس جای گود برو. هر دویش غلط است نمی‌توانی بگویی که کل رسانه‌ها و مکاتب دیگر همه دهان‌شان را ببندند و صداهایشان را خفه کن و اصلاً اجازه نده هیچ مطلب دگراندیشانه ببینند و بخوانند و بشنوند که اصلاً این امکان ندارد مخصوصاً الآن. اگر زمانی هم می‌شد الآن دیگر نمی‌شود. ثانیاً اگر بشود هم، اصلاً این کار توصیه اسلام نیست. ببینید امام حسن عسگری(ع) می‌گوید پیچیده‌ترین اشکالات را مطرح کنید جواب می‌دهم. اما از آن طرف هم حواس‌مان باشد که اهل بیت گفتند هر چیزی که می‌خوانید می‌بینید و صحبتی که دارید می‌شنوید اگر در مسیر خداست دارید خدا را عبادت می‌کنید و اگر در مسیر ناخدا و کدخداست مسیر شیطان است دارید شیطان را عبادت می‌کنید. بله ماه هر دو دسته را آیات و روایات داریم ولی نه این مطلق است و نه آن مطلق است. هم آن که می‌گوید عقایدتان باید استدلالی باشد مطلق نیست چون ممکن نیست، همه عقاید همه اشخاص استدلالی باشد یک بخشی از آن، مهمات و محکمات آن نیست همه نه وقت دارند نه استعداد دارند نه امکان آن را دارند از هر میلیون نفری یکی دو نفر این‌طوری تا آن سطوح اگر بتوانند امر به محال که خدا نکرده است اما از این طرف هم اگر کسی در مسیر درست است ولی استدلال‌هایش را کامل نداند این بهتر است یا این که چندتا استدلال جورواجور را بدانی ولی در مسیر نباشی؟ اگر بین این دوتا مجبور به انتخاب باشیم کدام بهتر است؟ - دقت کردید چه پرسیدم – اگر قرار باشد سر یک دوراهی می‌رسید یک نفر از این مسیر می‌رود که راه درست است ولو این که نمی‌تواند صددرصد به اشخاص توضیح بدهد که چرا این کار درست است؟ ولی در مسیر درست حرکت کرده است. یک چیزهایی می‌داند ولی نه کامل. اما یک کسی اطلاعاتش ممکن است بیشتر از این باشد چند و چون هم بکند اما در جاده غلط دارد می‌رود اگر ما مجبور باشیم یکی از این دوتا باشیم کدامش باشیم بهتر است؟ اولی بهتر است. یعنی درست است که آموزش واجب است اما آموزش طریقیت دارد آن چیزی که موضوعیت دارد این است که در مسیر درست باشی این جواب چه کسانی است؟ جواب یک عده که می‌گویند آقا فلان کسی که اصلاً نه فلسفه خوانده نه درس خوانده نه قرآن حفظ است نه فقه خواانده است نه مکاتب مختلف چپ و راست خوانده، ولی آدم صالح خوبی است عبادتش، خدمت به خلقش، دروغ نمی‌گوید، کلاهبرداری هم نمی‌کند، نظریه‌پرداز هم نیست این ارزشی ندارد. اما آن کسی که مثلاً دو هزار کتاب خوانده ولی در مسیر نیست آخرش هم نتوانسته درست تشخیص بدهد که کدام مسیر به هدف می‌رسدو عمرش تمام شده است. آن ارزش ندارد و این ارزش دارد! این جواب این حرف است. نه آقا آن ارزش دارد. ما کسانی را داریم که اطلاعات و محفوظات حوزوی و دانشگاهی ندارند ولی مردان خدا و زنان خدایی هستند حکیم بودند. چون به آنچه که می‌دانستند عمل می‌کردند صادق بودند ما آدم‌هایی در دوران جنگ در جبهه دیدیم که از پشت کوه آمده بود سواد خواندن و نوشتن نداشت ولی من هر وقت این را می‌دیدم از او چیز یاد می‌گرفتم و از او نور می‌گرفتیم. هر کاری که می‌کرد حرف می‌زد از او نور می‌گرفتیم اصلاً استاد ندیده بود این همان است که می‌گویند: « أَلْعِلْمُ نُورٌ یقْذِفُهُ اللّه فِی قَلْبِ مَنْ یشآء» آن قلب حقیقی این محفوظات نیست البته این محفوظات مقدمه آن هست و باید بشود اما گاهی ممکن است کسی این درس‌ها را هم نخوانده اما به نور حکمت الهی می‌رسد چرا؟ چون تقوا دارد و صادق است. همین شهید قاسم سلیمانی خودش می‌گفت که من 19 ساله بودم آمده بودم کارگری در مشهد، یک کسی سر نماز بود، مسئله غسل شرعی می‌گفت به من گفت تو مقلد چه کسی هستی؟ من گفتم مقلد چیه؟ ایشان می‌گفت من تا 19- 20 سالگی اصلاً تقلید و مرجع تقلید و رساله چیه و این که یک عده‌ای از یک عالمی تقلید می‌کنند من اصلاً این‌ها را نمی‌دانستم این را خود شهید قاسم سلیمانی گفت. گفت ما بچه عشایر بودیم پشت کوه گوسفند می‌چراندیم، نماز می‌خواندیم خیلی‌های دیگر نمی‌خواندند ولیکن اصلاً چیزی به اسم مرجع و تقلید و توضیح‌المسائل من اصلاً نمی‌دانستم من تازه 19 ساله بودم که فهمیدم. خب دیر رسیدی ولی خوب رسیدی. ما چقدر بچه‌هایی در همین دوران جبهه و شهدای حرم داشتیم که این‌ها نه درس حوزه خوانده بودند نه درس دانشگاه خوانده بودند این‌ها انسان بودند نور بودند و چقدر آدم‌هایی داریم که درس و بحث حوزه و دانشگاه خواند پروفسور و آیت‌الله می‌شوند همه چیز شدند فقط آدم نشدند. همه چی هستند بعضی‌ها آدم نیستند – امثال بنده خودم – 20- 30 سال است درس می‌خوانیم ولی اگر کسی به من بگوید تو الآن آدم هستی؟ می‌گویم نه من آدم نیستم. چیزهایی را می‌دانم و می‌دانستم که به آن‌ها عمل نکردم. چیزهایی را ندانسته عمل کردم در حالی که آن بچه، آن پیرمرد این طوری نبود. اما در عین حال حواس‌مان باشد دین از سر معرفت با دین مقلدانه و عوامانه یکی نیست. همین کتاب‌هایی که شما خواندید و امتحان می‌دهید با قبل از این که بخوانید فرق دارد. چرا می‌گویند خواب عالم از بیداری جاهل متدین بیشتر پاداش دارد؟ عالم کسی که مسائل را فهمیده است خوابیده، جاهل دارد یک کار خیریه و یک فعالیتی می‌کند آن ثواب و پاداش دارد او رشد می‌کند اما خواب این به اندازه آن است چون این خواب یک مقدمه‌ای است که تجدید نیرو می‌کند و بعد با یک تفکر یک مطالعه، یک مرتبه صدتا گام جلو می‌رود که آن با هزارتا عمل نمی‌رود. پیامبر اکرم(ص) به امیرالمؤمنین(ع) فرمودند که علی! وقتی می‌بینید بعضی‌ها با عرق‌ریزی دارند تلاش می‌کنند که به خداوند نزدیک بشوند آن کار خوب است تو هم آن کارها را می‌کنی اما حواست باشد گاهی با تعقّل با یک لحظه تعقّل مسیری را طی می‌کنی که آن‌ها با آن هم تعرّق و عرق‌ریزی طی نمی‌کنند. چرا می‌گویند یک ساعت تفکّر- ساعت هم به معنی ساعت‌های الآن نیست این ساعت آن موقع این‌طوری مرسوم نبوده است- هرجا کلمه ساعت در روایات الساعه می‌شنوید ساعت یعنی لحظه، نه یعنی 60 دقیقه. می‌فرماید: تفکر الساعه؛ نه یک تفکّر 60 دقیقه‌ای، یعنی یک لحظه تفکّر، افضل است از 70 سال عبادت و یا عمل صالحی که پشت آن هیچ تفکر و استدلال و فهمی نیست داری می‌دوی و عرق می‌ریزی ولی اگر 4 تا سؤال از تو بکنند که برای چه داری این کار می‌کنی نمی‌دانی! خیلی بین ما آدم‌ها هستند که خیلی مذهبی است، هنور سر دوراهی نرسیده، اولین دوراهی که برسد یا به لحاظ عمل، هوس، منافع، یا به لحاظ علم و آگاهی یا شبهه‌دار می‌شود ملّق می‌زند و زمین می‌خورد یا شبهه نیست می‌فهمد لجبازی می‌کند. امام حسن عسگری(ع) می‌فرماید که بعضی‌ها هستند که مشکل‌شان نظری است. اتفاقاً آن‌ها راحت است سؤال می‌کند صادقانه جواب می‌گیرد یا می‌فهمد یا نمی‌فهمد. اگر تمام کار تو را فهمید دیگر هر کاری می‌خواهد بکند ما مسئول نیستیم که کسی را به زور به بهشت ببریم ما باید مراقب باشیم که او ما را و دیگران را به زور به جهنم نبرد و الا ما که وظیفه نداریم او را به بهشت ببریم. سوال کرده اگر بلد هستم وظیفه دارم جواب بدهم اگر هم بلد نیستم باید بگویم نمی‌دانم. اگر بلد هستم درست جواب بدهم متقاعد شد فهمید تصمیم با خودش هست مگر با حقوق عمومی و با حقوق دیگران سروکار داشته باشد یعنی بخواهد قانون بشکند و یک عمل اجتماعی نادرست انجام بدهد و الا تا جایی که به خودش مربوط می‌شود دلش می‌خواهد به جهنم برود به توچه! آن هم می‌گوید که به جهنم که می‌خواهی بروی به جهنم! اما اگر نفهمید چی؟ توضیح می‌دهی، او هم می‌خواهد بفهمد ولی نمی‌فهمد. بالاخره آی.کیو و فهم و استعداد یک واقعیتی است گاهی یک حرفی را می‌گویی و یکی روی هوا می‌زند ف می‌گویی تا فرحزاد می‌رود می‌فهمد. یک کسی ده بار باید بگویی آخرش هم نمی‌دانی درست فهمید یا نفهمید. خب این تفاوت‌ها هست. اگر کسی نفهمید چی؟ هیچی، معذور است با هرکس به اندازه عقل و شعور خودش در قیامت مواجه می‌شوند این روایت را حتماً دیدید. پیامبر اکرم(ص) در حدیث قدسی فرمودند خداوند متعال به عقل گفت می‌دانید طرف اصلی من تویی؟ «بِک أُثِیبُ وَ بِک أُعاقِبُ» طرف من تویی، هر کس به هر اندازه که عقل دارد به همان اندازه بهشت یا جهنم دارد. آن‌هایی که عقل‌شان کمتر است بهشت‌شان فرق می‌کند بهشتی می‌شوند ولی به آن‌هایی که عقل‌شان زیاد است بهشت‌هایشان فرق می‌کند بهشت سلمان فارسی با بهشت امثال بنده اگر به بهشت برویم فرق می‌کند. هر دویش بهشت است هر دو هم راضی هستند اما این بهشت با آن بهشت فرق می‌کند. بهشت هرکسی به حسب عقلش هست جهنم هرکسی هم همین‌طور است فرمودند «بِک أُثِیبُ وَ بِک أُعاقِبُ» خداوند به عقل گفت حواست باشد طرف حساب من تویی. هرکس بتواند سطح عقلانیت را عقل توحیدی را در یک جامعه بالا ببرد و ارتقاء ببرد در بهشتی شدن تعداد بیشتری از انسان‌ها شریک است و پاداش دارد. هرکس کتاب و مطلب شما را بخواند آثاری بزرگان ما تولید کردند و این‌ها را بخواند و مسیر زندگی‌اش اصلاح بشود کسی که آن کتاب را نوشته، کسی که آن درس را گفته، کسی که فکر کرده آن نظریه را ابداع کرده به شما گفته و شما هم که داری آن را به ده نفر از فامیل و همسایه و هم‌رشته‌ها و همکلاسی‌هایت منتشر می‌کنی و می‌گویی بعد یک مرتبه مسیر آن شخص عوض می‌شود همه او و شما هرکس به اندازه سهمی که دارد در پاداش نجات او شریک است حتی اگر او شخص فهمید و بعد، بد انتخاب کرد باز هم تو به پاداشت رسیدی. ببینید چقدر تعبیرات قشنگی از امام حسن عسگری(ع) هست، چقدر مسائل را روشن و راحت می‌کند. پس این هم جمع این دوتا نکته که کدامش درست است هر دویش درست است اما هیچ کدام مطلق نیست. فقط باید حرف حساب بشنوید حرف ناحساب به هیچ عنوان نباید به گوش تو بخورد! خب این مطلق نیست چون اصلاً امکان ندارد بعد هم تا حرف ناحساب را نشنوند چطوری بفهمند حرف حساب چیست؟ شما تا روز را نبینید از کجا می‌فهمید شب چیست؟ اگر کلاً شب بود شما اصلاً نمی‌فهمیدید شب چیست چون غیر از شب معنا نداشت. وقتی روز را می‌بینید آن وقت می‌فهمید شب و روز چیست. باطل حتماً باید شناخته بشود و الا حق شناخته نمی‌شود بنابراین آزادی اندیشه و آزادی بیان، کرسی آزاداندیشی حتماً‌ باید باشد و گفته بشود اما چطوری گفته بشود و چطوری شنیده بشود؟ باید در کنارش پاسخ گفته بشود و آماده باشد نه این که باید یک کاری کنیم که یک کلمه حرف باطل به گوش کسی نخورد! این مطلق نیست. از یک طرف تمام عقایدتان باید صددرصد استدلالی باشد. این هم ممکن نیست این دوتا هر دو روایت است هر دو درست است ولی قید دارد. این دوتا خودشان همدیگر را مقید می‌کنند بعضی‌ها این آیات و روایات را می‌بینند و این دقت‌ها حاشیه‌ای را ندارند و برداشت‌های غلطی می‌کنند.

آخرین نکته‌ای که عرض می‌کنم که بفهمیم و بدانیم مسائلی که زمان اهل بیت(ع) بوده همین مسائلی است که امروز ما داریم، همین‌قدر سخت بوده است، همین‌قدر پیچیده بوده است، امام حسن عسگری(ع) در همان بازداشتگاه شاگردانی تربیت می‌کردند به بهانه‌های مختلف. مکتوب پرسش و پاسخ‌هایی داشتند. خب ایشان یک جوان 19 ساله تا 24 ساله یک جنبش وسیعی را در سراسر جهان اسلام از خراسان ایران و ری، تا طبرستان که حکومت شیعی تشکیل شده بود مازندران و شمال. تا یمن که حکومت شیعه درست شده بود تا جنوب عراق بصره که یک حکومت علوی شیعه درست شده بود، تا مصر، قرارگاه عظیمی بود که زمان حضرت رضا(ع) بازسازی شده بود امام جواد(ع) حفظ کرده بودند امام هادی(ع) سرکوب شدند و این شبکه زیرزمینی شد و در زمان امام حسن عسگری(ع) صددرصد مخفی و زیرزمینی شد ایشان از همان‌جا این‌ها را هدایت می‌کردند پرسش و پاسخ‌های مکتوب هم سیاسی و هم اعتقادی – فلسفی دارند. هم شرعی و هم احکام فقهی. بخش بسیار کوچکی از آن‌ها در تاریخ مانده است اغلب آن‌ها چون مخفی بوده نمانده است. شاگرد تربیت کردند نویسنده‌ها را امام حسن عسگری(ع) تشویق می‌کردند بنویسید کتاب خودشان تألیف کردند که بخشی از این‌ها رسیده و بخش عمده آن نرسیده، و به شاگردان‌شان می‌گفتند بروید این مطالب را بنویسید و منتشر کنید و مکتوب کنید و در فضاهای درسی ببرید و این‌ها را منتشر کنید و بزرگان شیعه را راهنمایی می‌کردند. باز یک جریان غلات شیعه، شیعیان منحرف فرصت‌طلب افراطی، شیعه لندنی‌های آن موقع که امام حسن عسگری(ع) با آن‌ها مواجه بوده است که بعضی از این‌ها از نزدیکان خودشان بودند رابط امام هادی و امام عسگری(ع) با شیعه بودند بعضی از همین‌ها خیانت کردند وقتی امام هادی(ع) شهید شد و رابطه امام حسن عسگری(ع) هم با بقیه قطع شد و در بازدداشت مطلق قرار گرفتند خب یک چند سالی گذشت دیدند ارتباط توده شیعی، رابط‌های این قرارگاه شیعه با امام حسن عسگری(ع) قطع شده است فقط از دو – سه طریق خاص یک چند سالی ارتباط برقرار بود بعضی از این‌ها از این فرصت سوء استفاده می‌کردند و بعضی‌ها نه پاک و سالم بودند. اما چند نفر از این‌ها هستند که این‌ها خیانت‌های بزرگ کردند وجوهات شرعی را بالا کشیدند خیانت مالی کردند بعضی از نیروهای مبارز شیعه را به حکومت لو دادند بعد ادعا کردند که امام هادی(ع) امام زمان بوده غیبت کرده ما باب و رابط امام زمان هستیم! بعد از یک مدت بعضی‌هایشان گفتند... چه کسانی؟ کسانی که 20- 30 سال سابقه دیانت و علم داشتند و جزو یاران امام جواد(ع) امام هادی(ع) و امام حسن عسگری(ع) بودند ما 4- 5 مورد از این‌ها داریم که خیانت کردند. شما الآن تعجب نکنید که یک مرتبه یک کسانی یک مرتبه از کجا به کجا می‌آیند. دهه 60 چه می‌گوید و دهه 90 چه مزخرفاتی می‌گوید تعجب نکنید همان زمان هم بود. طرف آمد اول ادعا کرد که امام حسن عسگری(ع) شهید شده و نیست ایشان در حصر بود. بعد گفت که ایشان امام زمان بوده آن مهدی که می‌گویند ایشان بوده و من رابط ایشان با شما هستم! بعد از یک مدتی هم گفت من خودم امام زمان هستم. یک مدت گفت او (امام هادی) پیغمبر بوده، بعد گفت خدا بوده من پیغمبرش هستم. همین حرفی که مسیحی‌ها می‌گویند که مسیح خداست که به زمین آمد گفت هادی خداست من پیامبرش هستم. می‌دانید که همین الآن چند ده میلیون نفر داریم که ادامه همین خط هستند؟ این‌هایی که به آن‌ها می‌گویند علی‌پرست، حق‌پرست، علی‌اللهی، یا علوی. این جریان نُصیری‌ها و نمیری‌ها این‌ها چه کسانی هستند؟ این نُمیری از یاران خاص ائمه(ع) بود از نیروهای خاص قرارگاه انقلاب بود. مثلاً اگر 50 نفر بودند یکی‌اش این بود بعد کم‌کم رسید به جایی که ادعای خدایی کرد. گفت اهل بیت(ع) و ائمه خدا هستند من پیامبرشان هستم بعد هم گفت من خدای... الآن شما می‌دانید ده‌ها میلیون که شیعه بودند بخاطر همین خط انحرافی زمان امام هادی(ع) و امام عسگری(ع) تا همین الآن این طفلک‌ها منحرف شدند! همین علوی‌ها که می‌بینید ده‌ها میلیون هستند مثلاً 20 میلیون علوی در ترکیه هستند. میلیون‌ها علوی در سوریه هستند. اصل سوریه علوی‌ها هستند. در عراق هستند، در غرب ایران هستند، در اروپا، بالکان، آلبانی هستند. در آلبانی 20- 30 میلیون آن‌جا در اروپا علوی هستند این‌ها همه شیعه بودند شیعیانی که رابطه‌شان با علوی‌ها قطع شد و از طریق این رابط‌هایی که خیانت کردند این‌ها منحرف شدند کم‌کم این‌ها می‌گفتند که شیعه باش نماز لازم نیست بخوانی، ازدواج لازم نیست با هرکسی می‌شود رابطه داشت حتی بعضی از این‌ها گفتند همجنس‌بازی هم اشکالی ندارد ما چون در اوج ولایت و نور هستیم ما حرام نداریم این حلال و حرام و نماز و روزه برای عوام است ما مقام‌مان خیلی بالاست ما بالاترین سطح عرفان هستیم همه چیز برای ما حلال است! خب این انحرافات بوجود آمده ریشه‌اش همین زمان امام حسن عسگری(ع) است و امام(ع) هرچه با او صحبت می‌کنند و برایش پیغام می‌دهند می‌بینند اثر نمی‌گذارد می‌بیند یک موجی از شیعه را دارد مرتد می‌کند و با دستگاه دارد همکاری می‌کند و یک عده از یاران خاص امام حسن عسگری(ع) را به کشتن داد هرچه امام حسن عسگری(ع) پیغام می‌فرستند فایده‌ای ندارد. یک تیم از چریک‌های مجاهد که علیه حکومت هم می‌جنگیدند رفتند او را زدند برای این خیانتی که این‌ها می‌کردند. از آن طرف برخورد کاملاً مؤدبانه و منطقی و برخورد با افراطیون و غلات شیعه، برخورد با جریان نواصب و دشمنان اهل بیت(ع)، برخورد، منظورم برخورد معرفتی است. پرسش و پاسخ و جواب دادن به جریان‌های غیر مسلمانی که به اصل قرآن و اسلام اشکال می‌کردند حتی گاهی این‌قدر شبهات قوی بود – جالب است – خلیفه عباسی امام حسن عسگری(ع) را از توی بازداشتگاه و پایگاه نظامی پیش خلیفه می‌برند با او صحبت می‌کند و می‌گوید آقا مشکلی خاصی نیست اگر هست بگویید ما رسیدگی کنیم! بعد هم می‌گوید این جریان‌های ضد دین خیلی فعال شدند مدام دارند کتاب می‌نویسند و شبهه‌پراکنی علیه اصل قرآن و اسلام می‌کنند. ما که به هرکس هرچه گفتیم این علما و فیلسوفان خودمان خیلی‌هایشان نمی‌توانند این‌ها را درست جواب بدهد! این‌ها را به امام حسن عسگری(ع) می‌گوید امام حسنی که آن موقع 23 ساله هستند. می‌گوید که دین جدّت را دریاب کسی نیز که جواب بعضی از این شبهات را بدهد فقط تو باید جواب بدهی. یعین خود خلیفه، چون بالاخره خلیفه اسلامی است باید جواب بدهد و از اسلام و قرآن ظاهراً دفاع کند نمی‌تواند. به امام حسن عسگری(ع) در زندان متوسل می‌شود که ایشان آن موقع 23 ساله‌شان است می‌گوید آقا دین جدَتان را دربیابید و بیایید جواب این‌ها را بدهید. آن وقت جنبش‌های چریکی و مسلحانه با همین حکومت می‌جنگیدند و با ایشان ارتباط داشتند. جالب است شیعه (یاران خاص) حیواناتی را تربیت کرده بودند اسب، شتر، پرونده، از این‌ها به شکل‌های مختلف کمک می‌گرفتند که پیام و کالا و اسلحه نقل و انتقال می‌کردند این‌ها در تاریخ در زمان امام حسن عسگری(ع) هست. خب ایشان 29 ساله هستند که شهید شدند و امام عسگری(ع) خودش امام غائب بود کسی ایشان را نمی‌دید. این آمادگی برای غیبت امام زمان(عج) بود.

می‌خواهم عرض کنم این کاری که امام حسن عسگری(ع) کرد، - با این نمونه‌ای که عرض می‌کنم- همه شما اسم کِندی را شنیدید؟ محمدبن‌یعقوب کِندی اولین فیلسوف عرب و سلسله جنبان فیلسوفان مسلمان است بعد از او می‌شمارند. سلسله فلاسفه را که می‌شمارند اول به کِندی می‌رسد که فیلسوف عرب است بعد می‌گویند فارابی و ابن‌سینا و بعد همین‌طور جلو می‌آیند. این کِندی آدم دقیق و منصفی بوده و در عین حال تحت تأثیر همین مباحثی بود که ترجمه می‌شد یک مدتی این در قرآن شک می‌کند حتی یک رساله‌ای تحت عنوان «تناقضات قرآن» می‌نویسد که آیات قرآن این‌ها کلام خدا نیست آیه‌هایی هست که این‌ها با هم سازگار نیست چطوری می‌شود که این‌ها کلام خدا باشد ولی این آیه با این آیه سازگار نیست و با هم تناقض دارد. ایشان شروع کرد یک رساله‌ای در این باب نوشت. «تناقضات قرآن». شاگردانی داشت که بعضی از این‌ها هم شاگرد کِندی بودند و هم جزو شیعیان و کسانی که با امام حسن عسگری(ع) در زندان و بازداشتگاه ارتباط داشتند یکی از این‌ها برای امام حسن عسگری(ع) خبر می‌آورد که یکی از این فلاسفه هستند که این شاگردان زیادی هم دارد حرفش هم برو است قبلاً این‌طوری نبود ولی اخیراً سر جلسه یکی دو بار گفت در قرآن تناقض هست و یک چیزی دارد در این باب می‌نویسد. امام(ع) می‌گوید خب شماها چه کار می‌کنید؟ چرا جواب نمی‌دهد و بحث نمی‌کنید؟ گفتند چون این استاد ماست و باسواد هم هست دو سه بار هم خواستیم او را جواب بدهیم ولی نشد! یک کلمه که می‌گوییم ده‌تا چیز می‌گوید از این فلسفه از آن فلسفه می‌گوید و آدم را گیج می‌کند. می‌فهمم باطل است ولی نمی‌توانم حرفی را اثبات کنم. هیچ کس غیر از شما نمی‌تواند بالاخره این هم مرید پیدا کرده است. امام حسن عسگری(ع) می‌فرمایند که دقیق بگو که چه می‌گوید؟ یا مکتوب آن را دقیق بیاور که من ببینم چه می‌گوید؟ این دقت امام بود. یک چیزی را می‌خواهید نقد کنید اول درست نقل کنید. مثلاً ‌این را از فلان صاحب نظر نقل کردند. دوتا اگر؛‌اگر این نقل درست باشد و اگر منظور او این باشد جوابش این است. ببینید انصاف. دوتا اگر؛ ‌اولاً مطمئن نیستم که او این را گفته و مطمئن نیستم که منظورش همین است که شما به من گفتید شاید منظور دیگری دارد. خیلی خب. اما اگر این را گفته و منظور این است ا ین حرف غلط است و به این دلیل باطل است.

عرضم را ختم کنم – خواهش می‌کنم این را دقت کنید – کِندی آدم کوچکی نیست اما امام حسن عسگری(ع) آدم خیلی بزرگی است. می‌فرماید دقیق نقل کنید. بعد می‌فرماید شما بروید به ایشان این‌ها را بگوید ولی لازم نیست از قول من بگویید، از قول خودتان بگویید نگویید من گفتم لازم نیست. 1، 2، 3، 4. می‌رود می‌گوید دوباره جواب می‌گیرد می‌آید به امام(ع) می‌گوید، و می‌گوید جلسه 3 و 4 می‌گوید استاد ما این آقای کِندی گفتند که این حرف‌هایی که تو می‌زنی از دهانت گنده‌تر است. این‌ها حرف‌های تو نیست کجا می‌روی چیز یاد می‌گیری می‌آیی این‌جا سر جلسه می‌گویی. این حرف‌ها از دهان تو گنده‌تر است. می‌گوید به کِندی گفتم آقا چه ربطی دارد؟ شما جواب بده. بعد کِندی می‌گوید من برای این حرف جوابی ندارم این حرف درست است ولی می‌خواهم بدانم چه کسی این‌ها را به تو گفته؟ به من راستش را بگو که چه کسی این‌ها را به تو گفته؟ گفت امام حسن عسگری(ع) بیست و چند ساله توی حبس از توی زندان این جواب‌ها را دادند. می‌گوید که به راستی که جز اهل بیت آن مرد (پیامبر) چنین دقّت در پاسخگویی و چنین انصافی برنمی‌آمد. به ایشان پیغام بده، سلام من را به ایشان برسانید و بگویید من اشتباه کردم. چون امام حسن عسگری(ع) در آخرین پیام به ایشان گفتند شما انسان اهل فکر و منصفی هستید احتمال نمی‌دهید که این برداشتی که از این آیه کردید معنای آیه این نیست؟ بله اگر آن چیزی که تو گفتی معنای آیه آن بود تناقض بود. احتمال نمی‌دهی که معنای آیه آن نیست و این است؟ ادب امام(ع) را ببینید، بعد به آن شاگردی که می‌گوید برو به کِندی این‌ها را منتقل کن – خیلی مهم است ما این‌ها را توجه نداریم- فرمودند وسط بحث، جلوی جمع، به حالت جدل، که انگار می‌خواهی او را خراب کنی این‌طوری بحث نکن. باادب، با محبّت، زمان‌شناس باش. جالب است امام عسگری(ع) می‌گویند اگر دیدی حالش خوش نیست طرف گرسنه‌اش است، خوابش می‌آید، خسته است، عصبی است، آن‌جا این مسئله را با او طرح نکن. بگذار کاملاً سرحال، متعادل، سرکیف باشد که درست حرف تو را بشنود و بعد دوستانه و مؤدبانه به او بگو. چون بعضی‌ها هستند مریض هستند هرچه به او جواب می‌دهی باز ملق می‌زنند. این‌ها آدم‌های فاسدی هستند از این نمونه‌ها هم آن زمان بود و هم در این زمان ما هست. اما بعضی‌ها نه، واقعاً متوجه نبودند وقتی متوجه می‌شود تسلیم حق است. این آدم درست است. می‌گویند وقتی که حالت طبیعی نرمال دارد، اعصابش تحریک نشده، سرحال است به او این مسئله را بگو که انگیزه‌های روانی مانع نشود که درست مسئله را بشنود. ببینید امام حسن عسگری(ع) چقدر دقیق هستند؟ به سن شماها بودند. از من 20- 30 سال کوچکتر بوده است. بعد کِندی می‌گوید برو از قول من به ایشان بگو سلام بر شما نکاتی که شما گفتید کاملاً درست است من درباره این مسئله اندیشیدم من اشتباه کردم و کتاب تناقضات قرآنی که خودش نوشته، خودش این کتاب را می‌سوزاند و به دجله می‌اندازد و به شاگردانش اعلام می‌کند از این کلاس هر کس نسخه‌ای استنساخ کرده، از قول من این حرف‌ها رفته جایی گفته، به همه بگویید که کندی اشتباه کرده است. این یک قلم از پاسخ به شبهات امام حسن عسگری(ع) است به بزرگترین وسلسله جنبان فیلسوفان عرب در دفاع از قرآن، هم منطقش، هم ادبش، هم اخلاقش. انشاءالله ما و شما هرکسی در حد خودش این مسیر امام حسن عسگری(ع) را باید ادامه بدهد. بیاموزیم و به دوستان‌تان و دیگران و فامیل و همسایه‌تان و همکاران‌تان بیاموزانید. توی خوابگاه، توی مدرسه، توی مسجد، توی فضای مجازی برای 3 نفر، 5 نفر، برای 20 نفر فامیل‌تان این مسائلی که خواندید این‌ها را بازنشر و توسعه بدهید.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته



نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha